loading...
برای ایرانیان
abbas-lpd بازدید : 36 پنجشنبه 25 آبان 1391 نظرات (0)
پس از آن كه قضیّه جنگ خیبر پایان یافت و اموال خیبر به عنوان غنیمت ، طبق دستور پیغمبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله بین مسلمین تقسیم گردید، یكزن یهودی به نام زینب دختر حارث كه دختر برادر مَرْحَب باشد برّه ای كباب شده را به عنوان هدیه تقدیمآن حضرت و همراهانش كرد. زن یهودی پیش از آن كه برّه را تحویل دهد از اصحاب سؤ ال كرد كه پیغمبر خدا كجای گوسفند را بهتر دوستدارد؟ اصحاب در جواب آن زن، اظهار داشتند: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله، دست آن را بهتر از دیگر اعضایش دوست دارد. پس آن زن یهودی تمامی برّه را آغشته به زهر نمود، مخصوصا دست آن را بیشتر به زهر آلوده كرد و جلوی حضرت و یارانش نهاد. حضرت مقداری از دست برّه را تناول نمود و سپس به اصحابخود فرمود: از خوردن آن دست بكشید،زیرا كه گوشت این برّه مسموم است. پس از آن حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله آن زن یهودی را احضار كرد و به او فرمود: چرا چنین كردی؟ او در جواب گفت: برای آن كه من با خود گفتم: اگر این شخص پیغمبر باشد به او آسیبی نمی رسد وگرنه از شرّ او راحت می شویم. و چون حضرت سخنان اورا شنید، او را بخشید، ولی پس از آن جریان، حضرت به طور مكرّر می فرمود: غذای خیبر مرا هلاك؛ و درونم را متلاشی كرده است. روایات در چگونگی شهادت و مسموم شدن آن حضرت متفاوت است، لیكن آنچه در تاریخ و احادیث آمده است و به طور قطعی از آن استفاده می شود این است كه حضرت به وسیله زهر مسموم و به شهادت رسید. در برخی از كتب واردشده است كه امام صادق علیه السلام فرمود: آن دو نفر زن حفصه و عایشه حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله را مسموم و شهید كردند. چهل داستان و چهل حديث از حضرت رسول خدا (ص)/ عبدالله صالحي منبع: اندیشه قم
abbas-lpd بازدید : 31 چهارشنبه 24 آبان 1391 نظرات (0)
هنگامی كه پیامبر (ص) دیده به جهان گشود، یكی از یهودیان آگاه، در مكه نزد، بزرگان قریش (كه از سران مكه بودند) آمد، و با تعجب گفت: آیا امشب، در میان شما كودكی به دنیا آمده است؟ پاسخ دادند: نه. یهودی گفت: پس او در فلسطین به دنیا آمده كه نامش احمد است و از نشانههای او اینكه خالی به رنگ ابریشم خاكستری، در بین شانه هایش قرار دارد. قریشیان متفرق شدند و به جستجو پرداختند. دریافتند كودكی در خانه عبدالله بن عبدالمطلب به دنیا آمده است، جریان را به دانشمند یهودی گفتند، یهودی خود را به آن كودك رسانید، كودك را از مادرش آمنه گرفت، سپس بین شانه اش را دید، ناگاهبی هوش شد. هنگامی كه به هوش آمد، حاضران از یهودی پرسیدند: چرا حالت دگرگون شد؟ او در پاسخ گفت: مقام نبوت تا روز قیامت از بنی اسرائیل بیرون رفت، سوگند به خدا، این كودك همان پیامبر (ص) است كه بنی اسرائیل را به هلاكت می رساند. قریشیان از این مژده شادمان شدند. یهودی به آنها گفت: سوگند به خدا، این نوزاد، آنچنان به شما عظمت و آبرو می بخشد، كه عظمت شما در همهجای دنیا، به زبان مردم می افتد. ابوسفیان كه در آنجا بود، گفت: او به طائفه مضر (كه خودش از آن طایفه بود) عظمت می بخشد. داستان هاي شنيدني از چهارده معصوم(عليهم السلام)/ محمد محمدي اشتهاردي منبع: اندیشه قم

تعداد صفحات : 14

درباره ما
این یه سایت که توش سعی می شه تا برای همه کس یه چیزی داشته باشه
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 143
  • کل نظرات : 10
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 17
  • آی پی دیروز : 18
  • بازدید امروز : 124
  • باردید دیروز : 26
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 217
  • بازدید ماه : 486
  • بازدید سال : 1,413
  • بازدید کلی : 13,367